اخر عشق....


✿ دختر زمستــآלּ✿

بـــــغض من....فکـــر او...فکر او...جای او...

خانـ ه لینـ ک ایمیـ لـ پروفایـ لـ طـراح

با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به


امید پیداكردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.


استاد گفت: عشق یعنی همین...!


شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟


استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش


كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی...


شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت .


استاد پرسید كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین


درخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی


برگردم .


استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین...!


و این است فرق عشق و ازدواج


نظرات شما عزیزان:

miss life
ساعت22:18---30 بهمن 1391
سلام نگارجون قسمت جدید داستانم آمادس همچنان بازم منتظرتم.مرسی که تو خبرنامه عضو شدی
پاسخ:ghabeli nadasht...khondamesh


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





♥ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,♥ 13:8 ♥ negar ♥



طراح : صـ♥ـدفــ